زینب

بیقرار بودم انگار نبودنت مرا بی پناه کرده بود بی قراری که حتی اشک هم ارامش نمیکرد 

غروب پنجشنبه بود وچقدر دلم بودنت را میخواست انگار به دلم انداختندحلوایی درست کردم با تعدادی تسبیح روانه حرم امامزاده شدم وسفره ای کوچک برای نبودنت پهن کردم بجز رحمتش  ناقابل بود وکاری اندک ببخش مرا ای برزگ مرد فروتن که هربار گفتی من کسی نیستم من یک طلبه ام…..

داشتم میگفتم ی شب تصمیم گرفتم کلا بگذرم از درس مگه تربیت فرزند کمتر از درسه؟

اذان صبح باحال عجیبی از خواب بیدار شدم ی خواب خوب دیدم مصمم رفتم الان مشغول سطح ۳ هستم هر بارخسته میشم از حواشی ومیام نرم😬دلم نمیاد یاد خوابم می افتم یا مجدد ….اخه اقا خیلی تنهاست خیلی؛ بعضیا فقط  میان  تو دستگاه اقا ومیرن 

اگه شما درک کرده باشی تنهایی رو میدونی چی میگم 

شاید بگی خب مگه یسری ها میزان بمونیم خب عیب نداره فعال باش توی بقیه جایگاهها ولی طلبه باش یادت نره اومدی کمک اقا بشی اتفاقاآقا نیاز داره ما بریم جاهای مختلف بگیم مردم کجایید حسین(ع) زمانمون تنهاست ها!

خیالتونم راحت از نظر مالی تو سرباز آقایی اقا دقیق وبه موقع باهات حساب میکنه

نمیگم اگه جایی میری هزبنه بهت نمیدن دم نزنی نه‌مطالبه کن سفت وسخت اما ته دلتم بگو آقامن اینها رو میگم که بقیه سواستفاده نکنن نه از من نه بقیه وگرنه‌حقوق من باخودته میدونم از جود وکرمتون همیشه ما شرمنده ایم …

روزتون‌مبارک سربازان عزیز….یاعلی 

توهم تنهایی رو درک کردی که رفتی سرباز شدی؟

سلام همراهان گرامی میدونید امروز چه روزیه؟بزارید یه خاطره براتون بگم 

یادمه دفعه اول که رفتم مصاحبه زنگ زدن گفتن قبول شدی بیا جهت کارهای اولیه 

نگاهم به زینب افتاد ۸ماهش بود تپل وگرد وخنده رو با چالهای لپش دل همه رو آب میکرد باخودم هرچی کلنجار رفتم نتونستم بپذیرم دختر قشنگم روزی ۴ساعت پیشم نباشه من برم کلاس😥😓

انصراف دادم سختم بود خیلی وگریه کردم

زینب بزرگتر شد شد ۲سال ونیم خسته شده بودم ۴سال بود که از فضای درس ومدرسه دور شده بودم دوست داشتم ادامه تحصیل بدم ولی باز شک داشتم

درهر صورت رفتم ونوشتم اسممو قبول شدم باز مردد بودم مگه میشه اول صبح تو سرما وگرما با بچه کوچیک با اتوبوس واحد گاعی توی برف ۴۵ دقیقه سر ایستگاه بمونم  که میخوام درس بخونم؟؟

ادامه دارد….

ادامه مطالب قبل

سلام یادتونه از عمل به دستورات خدا گفتم رسیدم به برکت وقت…..

یکی دیگه از چیزهایی که باعث برکت وقتم میشه انجام کار خیره شاید جالب باشه براتون من درآمدم کمه ولی کلی صدقه میدم والبته به لطف امام زمان عج کلی آدم خوب اطرافم هستن که وقتی یک نیازمند بهم مراجعه میکنه میتونم به کمک این خوبان بهشون کمک برسونم امروزم یکی از اون روزها بود فرجه امتحانم بود ولی چون یکی از خانواده های تحت پوششمون بسیار نیاز به کمک داشت رفتیم خرید برای ایشون پولمون زیاد نبود با دقت خرید میکردم وتقریبا کلی چیز متفاوت براش خرید کردم موقع حساب فروشنده دید دارم به همسرم میگم پولمون کم نیاد ایشونم بانی شد 😍تونستیم ۸تا مرغ ومیوه هم بخریم پخش کنیم ب چند خانواده کاش بلدبودم عکس براتون میزاشتم😅

امیدوارم برکت این بار با همیشه خیلی متفاوت تر باشه خداجون میدونم میدونید چی میگم

اگر به نتیجه رسیدم باهاتون به اشتراک میزارم😍

حرفهای خدا رو وارد زندگیتون کردید؟

قبلا ها خیلی روی درسهام وقت میزاشتم میخوندم اما حالا حتی در تایم امتحانها هم نه زیاد…وقت روی تبلیغ برای بچه ها میزارم احساس میکنم امتحان اصلی اونجاست حرف خدا هم اونجاست رساندن حرف حق به بچه هایی که در اخر الزمان دشمن از هر طرف بهشون‌هجوم اورده وبخاطر همین هم برکتی به وقتم‌میده که هر وقت اعتراص میکنم که ای وای من کلی درسهام‌مونده بک ساعت مطالعه کار ۳ ساعت رو برام میکنه ‌…

الان که شهید شدن میفهمم چرا برکت اومد تو کار وزندگیم….

چقدر بچه هامون نیاز داشتن به همین حرفهای کوچیک ….کاش زمینه باز بود همچنان میموندیم بابچه ها هم صحبت میشیدیم شاید از همنشینی با خوبان ماطرح امینی ها هم شهید میشدیم